1121 نمایش ها
, اچ قفل کردم در اتاق در یک آپارتمان مشترک و بلافاصله شروع به شوخی undress به نگه داشتن خود را زشت خلق و خوی. ایستاده سرطان, شنبه, روی تشک تخت و شروع به سکته مغزی است. کردم و با حساسیت خودش را بوسید ، تبدیل وری کشیده خاموش من, و به خاطر آن است که من را فراموش کرده به رفتن به توالت به ادرار است. اما آخرین چیزی که او می خواست می شود چهره به چهره با ساکنان و بنابراین او تحت, تخت, زیادی آهن حوضه و آن را با خود, توالت, شاش کردن آن را بر روی تخت و فکر کردن در مورد آنچه می خواهم پور خود را در شب.
